چاپ یادداشت تبلیغاتی شما در مرکز چاپ ایران زمین
ما صاحبکاری داریم که اعصاب برای ما و گرافیست شرکت و البته خودش نذاشته بود. آن قدر حساسیت روی هدایای تبلیغاتی شرکت نشان داده بود که میدانستیم اگر این کار درست پیش نرود خودش را لای در میگذارد و در را محکم میبندد! حتی امکان دارد کل پرنسل شرکت را مجبور به خوردن کاغذ های تبلیغاتی کند تا آرام شود ! گرافیست بیچاره هر چه طرح و ایده در چنته داشت رو کرده بود و با حساسیت بالا و حس وظیفه شناسی پیش میرفت. ولی با همه این ها وقتی به صاحبکار میگفتیم سخت نگیر میگفت :
تبلیغات معرف شرکته ، یادداشت های تبلیغاتی و چیزهایی که قراره چاپ بشن آبرو و اعتبار مارو نزد بقیه شرکت و ادارات بالا میبره و این باعث میشه تو یاد همه بمونیم و رشد کنیم
ما هم حق رو بهش دادیم و وقتی طرح یادداشت های تبلیغاتی و کاتالوگ آماده شد و روی مانیتور کامپیوتر آن را ملاحظه فرمودیم همگی داشتیم کف و خون بالا میاوردیم که به به چه کردی ! حالا با این تبلیغات شیک و خوشرنگت ایران که هیچی تو جهانم مطرح میشی.
گرافیست بیچاره که از زیر یک پروژه نفس گیر سربلند بیرون آمده بود جوری لبخند میزد و خوشحال بود که گویی برنامه های کرل و فتوشاپ هم کشف ایشان بوده و ایشان آن ها را طراحی کرده و به مصرف عموم رسانده ، از حق نگذریم حق هم داشت حسابی زحمت کشیده بود و چندماه تمام خون دل خورده بود!
مطالب مرتبط :
آشنایی با خدمات ایران زمین ، هدایای تبلیغاتی و یادداشت تبلیغاتی
مسلما مرحله بعدی اجرای طرح ها بود. طرح های یادداشت های تبلیغاتی میرفتن تا روی همه یاداشت هارو کم کنن و مهمون شکت ها بشن . دقیقا یادمه ساعت 9 صبح بود و صاحبکار عزیز میرفت تا تبلیغات رو چاپ کنه و بده دست رقیب و رفیق . بهش گفتم جناب کجا میبری چاپ میکنیشون ؟ گفت سرکوچمون یه جا هست هم نزدیکه هم زود تموم میشه . مگه مهمه کجا چاپ بشه آخه . چاپ چاپه دیگه و همونجور که زیر لب کلمات نامفهومی رو به زبون میاورد دور شد.
دوروز بعدش همگی با قیافه صابکار جان خواب از سرمان پرید . کم مانده بود خودش را له کند و از زیر در بیرون بیاید ! گرافیست بیچاره زیر میز قایم شده بود و منم سوت بلبلی ن کارم را انجام میدادم اما زیر چشمی هم نگاه میکردم که چه شده است صابکار عزیز را !
یکهو اومد و گفت مردک چهار ضلعی ! گفتم من ؟ گفت نه تو که گردی ! اونی که اینا رو چاپ کرد ! و بعد تبلیغات رو گذاشت رو میز و بیرون رفت . ما کم کم جرائت کردیم و به کاغذ ها نزدیک شدیم. یکی کم رنگ تر یکی پرنگ تر . نوشته های یک معلوم نبود و نوشته های یکی از زیر هم مشخص بود . گرافیست بدبخت کم مانده بود تشنج کند که دوباره صابکار وارد شد . همگی خواستیم پناه بگیریم اما با قیافه ناراحت و مظلوم که رو به رو شدیم فهمیدیم الان باید دستمال کاغذی بیاوریم .
گفت اشتباه کردم ! گفتیم چرا گفت تبلیغات رو بردم دادم جایی که نه نمونه کارهاشونو دیدم نه میدونستم چه جوری کار میکنن . اونام اینارو تحویل دادن . یکی بالاتر یکی پایین تر . رنگ هارو نگاه کن آدم میخواد کور بشه نبینه . ادم میخواد دستش قطع بشه ولی این کیفیت کاغذ رو دست نزنه و همونجور که صداش بیشتر به گریه شبیه میشد گفت حیف این همه حرص خوردن من ! اگه بدونین یه کم پول بیشتر ازم گرفت به یه بهونه الکی که دیگه هیچی . همه ما آماده گریه بودیم که گفت تازه دیگه روم نمیشه ببرم بدم به بقیه شرکت ها . فکر میکنن ما کارامون مث این کثیف و بی کیفیته.
دیدم الاناس که مرد گنده واقعا بزنه زیر گریه ، گفتم حاجی بیخیال ! میدیم یه جا دیگه چاپ میکنه ! من یه جارو میشناسم به اسم ایران زمین که با کیفیت و اختصاصی کار میکنه . یعنی کاملا مثل شما حساسن و کار خوب دست مردم میدن. این شد که چند روز بعد یادااشت های تبلیغاتی خوشگلمون رو تحویل گرفتیم و بردیم برای بقیه !
اینم از شماره های تماس با ایران زمین:
Phone: 02188893140
Fax: 02188893140
درباره این سایت